-رفتنت مثل یه حادثه برام موندنیه … حالا آواز سفر کردن تو خوندنیه
-لحظه ها ، ثانیه ها طاقت موندن ندارن … می سوزونن اما خوب فکر سوزوندن ندارن-
-یه روزی لحظه هامون رنگ بنفشه ها بودن … تو هوای خونمون عطر آلاله ها بودن
-تن من جسم تو یکی نبودن اما یه جون … زیر آفتابی جدا اما یکی سایه هامون-
-حالا اون اسب بزرگ آهنی منتظره … تا تمامی وجود منو همراش ببره —–—–-
-میبره هر چی رو که بود و نبود … من میشم شناور مسیر رود-
-بدرقه کلام تلخه رفتنه … واسه من تجربه ی گذشتنه-